معنی ول سوینکا
حل جدول
برنده نوبل ادبیات در سال 1986 میلادی
ول سوینکا (1934-، نیجریهای)
برنده نوبل ادبیات در سال 1986 میلادی
ول
شکوفه انگور
بی مهار
لغت نامه دهخدا
ول. [وِ] (ص) رها. سرخود. آزاد. غیرمقید. مطلق العنان.
- ول دادن، رها کردن. سر دادن.
- ول شدن، رها شدن.
- ول کردن، رها ساختن. سر دادن. مرخص کردن.
|| در تداول، سرخود. مطلق العنان. بیکار. عاطل و باطل، و در ترکیب های زیر به کار رود در همین معنی: ولنگار، ولگرد، ولخرج، ولگو. (یادداشت مرحوم دهخدا). کسی که تربیتی ندیده و در گفتار و رفتارش مراعات رسوم و آداب نکند. بی تربیت. || بیهوده. (یادداشت مرحوم دهخدا).
- حرف ول، سخن بیهوده و مزخرف.
- شل و ول، چیزی سست و غیرمحکم.
- || شخص بی حال و عاری از چابکی و چالاکی.
- ول بار آمدن، سرخود بار آمدن.
- ول گفتن، سخنان بی بندوبست و بی ترتیب و بیهوده گفتن.
- ول معطل بودن، در تداول، بیهوده انتظار کسی یا چیزی را کشیدن.
- ول و ویلان، رها و آزادو افسارسرخود و بی تکلیف و سرگشته و بی جا و مکان. (لغات عامیانه ٔ جمال زاده).
|| (اِ) در تداول لهجه های جنوبی ایران به معنی شتر است.
ول. [وِ] (اِ) شکوفه عموماً و شکوفه ٔ انگور خصوصاً، و آن را به عربی فقاع الکرم خوانند. (برهان) (از آنندراج). || گل. (انجمن آرا از مجمع الفرس) (آنندراج). وُل در لهجه ها به معنی گل آمده:
مسلسل زلف بر رو ریته [ریخته] دیری [داری]
ول [گل] و سنبل به هم آمیته [آمیخته] دیری
پریشان چون کری [کنی] آن تار زلفان
به هر تاری دلی آویته [آویخته] دیری.
باباطاهر عریان (از حاشیه ٔ برهان قاطع از فرهنگ نظام).
و به معنی شکوفه نیز فرع همین معنی است. || در تداول لهجه های جنوبی کنایه از معشوق است:
ول من شهربانو نام داره
به دستش شاخه ٔ بادام داره.
؟
ول گو
ول گو. [وِ] (نف مرکب) ول گوی. ول گوینده. در تداول، کسی که سخن بی معنی و بیهوده گوید. رجوع به «ول » و «ول گفتن » شود.
فرهنگ فارسی هوشیار
انگلیسی چاه (صفت) کسی که تربیتی ندیده در گفتار و رفتارش مراعات رسوم وآداب نکند بی تربیت. یا حرف ول. سخن بیهوده و مزخرف. یا شل و ول. (صفت) چیزسست و غیر محکم، شخص بی حال و عاری از چابکی و چالاکی. یا ول معطل بودن. بیهوده انتظار کسی یا چیزی را کشیدن. یا ول ول و ویلان. رها و آزاد و افسار سر خود و بی تکلیف و سر گشته وی جا و مکان.
ول گویی
عمل ول گو
ول کردن
(مصدر) ول دادن
فرهنگ عمید
یله، رها، آزاد، سرخود،
* ول کردن: (مصدر متعدی) [عامیانه] رها کردن،
معادل ابجد
183